| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 101
بازدید ماه : 5
بازدید کل : 69311
تعداد مطالب : 49
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1
Template By: LoxBlog.Com
کاندوم تاخیری
کاندوم تاخیری
zendegiekaghazi
بمب خنده
نیوز
⎝⓿ ⓿⎠ فانی بلاگ ⎝⓿ ⓿⎠
پرتال سرگرمی خبری خانواده تووب
کاریکاتور طنز
وبلاگ بچه بازان 18+
بانک اطلاعات
Selena Gomez
بچه های کامپیوتر 91
یک فاجعه است وقتی تنهاتورومیخوام
2fan Khan
فقط خدا
افکار پریشان من
ما همه بد حجابیم
کريس رونالدو لیو مسی
مختلف
فلسفه تنهایی
ox
عکس و اس ام اس
علمی-اجتماعی
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی
◄تبادل لینک هوشمند ►
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان وب تفریحی لول سرا و آدرسlolsara.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
یکی از بچه ها از اون قلیون کشای حرفه ایه
جوری که داره تمرین میکنه با دود قلیون مثلث متساوی الساقین درست کنه!
لازم به ذکره که آخرین بار ذوزنقه داده بیرون !
.
.
پوست کنار ناخن از خیانتکار ترین پوستهاست
اولش فقط یه ذره گوشه ى ناخنه اما تا میکشیش تا زیر زانوت میاد پایین !
.
.
داشتیم فیلم هندی میدیدیم
سلمان خان با یه کلاش یه گردان زرهی رونابود کرد !
گفتم بابا ایناخالی بندیـــه!
بابام برگشت گفت خالی بندی اینه که راننده سیگار میکشه ، تو بوی سیگار میـدی !
هیچی دیگه ضایع شدیم نشستیم ادامه فیلم رو نیگا کردیم
.
این تصویر ترکیب عکس یک اردک و یک قورباغه است.
این نرم افزار یک نرم افزار بسیار قدرتمند برای جلوگیری از تماس ها و پیام های اضافی است.در حال حاظر جلوگیری از تماس ها و پیام های غیر ضروری و اضافی بسیار ساده و موثر می باشد. شما نه تنها می توانید نام و شماره افرادی را که تا به حال با شما تماس گرفته اند را وارد لیست سیاه خود کنید بلکه می توانید تمامی شماره های موجود در یک منطقه یا با یک پیش شماره را وارد این لیست کنید.
ﭼﻬﻞ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﻮﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺯﻥ٬ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﮐﻤﮏ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺎ ﯾﮑﯽ ﭘﺲ ﺍﺯﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ. ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭘﺎﻟﺘﻮﯼ ﮐﺮﻣﯽ ﺍﺻﻼ ﺗﻮﯼ ﺑﺮﻑﻫﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﯾﺶ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﺮﻑﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﺎﻟﺶ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮ ﺩﻭﺭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﻭ ﮐﻼﻩ ﭘﺸﻤﯽﺍﺵ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯾﺶ ﮐﺸﯿﺪ. ﯾﮏ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ. ﺯﻥ، ﮐﻤﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺧﻮﺩﺵ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ.ﺯﻥ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ، ﭘﻨﭽﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺍﻭ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺁﺯﺍﺭ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺍﻭ ﭘﻨﭽﺮﮔﯿﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺯﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﻤﺎﻧﺪ.
روزی مردی خواب عجیبی دید.
دید که پیش فرشتههاست و به کارهای آنها نگاه میکند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامههایی را که توسط پیکها از زمین میرسند را باز میکنند و آنها را داخل جعبه میگذارند. مرد از فرشتهای پرسید: شما چکار میکنید؟ فرشته در حالی که داشت نامهای را باز میکرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل میگیریم.
مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت میگذارند و آن ها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند.
مرد پرسید: شماها چکار میکنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمتهای خداوند را برای بندگان به زمین میفرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب میدهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکر.
ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهرهاش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل میگیرد و سر میز مینشیند. سپس یادش میافتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند میشود تا آنها را بیاورد.
وقتی برمیگردد، با شگفتی مشاهده میکند که یک مرد سیاهپوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه به قیافهاش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس میکند. اما بهسرعت افکارش را تغییر میدهد و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذاییاش را ندارد.
شاید برای شما هم جالب باشه که بدونید بازیگران ایرانی شبیه کدوم یک از بازیگران خارجی هستند برای شما عکس هایی از بازیگران ایرانی آورده ایم که شبیه بازیگران خارجی هستند بعد از دیدن عکس ها از این شباهت ها شگفت زده خواهید شد!
جیمی نلسون عکاس بریتانیایی به مدت دو سال با دوربین خود به 44 کشور جهان سفر کرده است و از جنگلهای استوایی پاپوا گینه نو تا سرزمینهای برفی مغولستان شمالی و تا بیابانهای نامیبیا، از یکی از سریعترین انقراضهای جهان تصویر گرفته است. هدف این انسانشناسی تصویری، که در کتاب جدید نلسون با نام «قبل از این که بمیرند» منتشر شده است، ضبط زندگی قبایل دور افتاده و در معرض انقراض دنیا است. فارین پالیسی برای خوانندگان غربی نوشته است که هرچند این قبایل به نظر وحشی و غیرطبیعی به نظر میرسند ولی آنها کاملا بر محیط دورافتاده خود مسلط هستند و میتوانند نمایی قابل توجه از زندگی پیشینیان شهرنشینان امروزی باشند.
عمرا اگه یه همچین چیزی دیده باشین
- این بازیکنان کره بیشترشون کیم بودن. لیوانی و قیفی هم توشون بود البته
2- از اون موقع که کره به ایران باخته، گوشی سامسونگم هنک کرده. عقده ای!
3- سرعت اینترنت بعد انتخابات یهو اینقدر زیاد شد که داره از سولاخای مودم می زنه بیرون! من برم یه چیزی بیارم بذارم زیرش نریزه!
4- پاسخ منطقی اکثر والدین ایرانی در مقابل اجازه گرفتن فرزندانشان برای انجام کاری:
1) اگر قبلا کسی آن را انجام نداده باشد: آخه کی تا حالا هچین غلطی کرده که تو می خوای بکنی؟
2) اگر قبلا کسی آن را انجام داده باشد: حالا هر کی هر غلطی کرد تو هم باید بکنی؟
5- پلیسه تو سریال هوش سیاه می ره ایمیل قاتل رو هک می کنه، بعد بابای ما هم پلیس بوده هر دفعه یک کاغذ می ده دستم می گه این شماره ها رو تو گوشیم سیو کن!
6- پس چرا سکه 25 تومنی گرون نمی شه؟
با خون دل یه عمر قلک پر کردم
7- تو بزرگراه پلیس منو به خاطر سرعت بالا، استفاده از موبایل و کشیدن سیگار در حین حرکت و نداشتن مدارک جریمه کرد. گفتم ببین ولی کمربند بستما. گفت آره منم تعجب کردم!
8- رفتم کتابخونه گفتم ببخشید از سعدی چی دارین؟
گفت کتابشو می خوای؟
گفتم نه! انگشتری، لباسی، کفشی، کلاهی چیزی اگه مونده می خوام
روسری اش را جلو کشید و موهای سیاه و براقش را زیر آن پنهان کرد ، رو کرد به جوان و با ذوق گفت : چه حلقه ی قشنگی !!! نگاه کن ، اندازه انگشتمه ، فکر نمیکردم اینقدر خوش سلیقه باشی ؟! یکدفعه لحن صدایش عوض شد ، انگار چیزی یادش آمده بود ؛ آرام گفت : پدرم نامه هایت را دید ، حالا دیگر همه چیز را میداند. اما تو نگران نباش ، گفت باید با تو حرف بزند. اگر بتوانی خودت را نشان بدهی و دلش را به دست بیاوری حتما موافقت میکند. دل کوچک و مهربانی دارد.
من که رفتم ، دسته گل را بردار و به دیدنش برو ، راحت پیدایش میکنی … چند قطعه آنطرف تر از تو ، کنار درخت نارون ، مزارش آنجاست …